سریال مستوران؛ غرب ستیزی با رئالیسم جادویی بومی!

به گزارش شهر وبلاگ، علیرضا اسمعیل زاده؛ مستوران تازه ترین سریال شبکه یک سیماست که پخش آن از پنجشنبه دوم تیرماه شروع شده و تا انتها تیر ادامه خواهد داشت. این سریال 26 قسمتی را مسعود آب پرور و سید جمال حاتمی کارگردانی نموده اند و نوشتن فیلمنامۀ آن را محمد حنیف، فائزه یارمحمدی و یزدان کاظمی به عهده داشته اند. در بین این سه نویسنده، محمد حنیف اصلی ترین نقش را داشته است، زیرا به گفتۀ خودش پژوهش و طرح اولیۀ داستان از آن او بوده و یارمحمدی و دیگران بعدا روی همین طرح اولیه کار نموده اند.

سریال مستوران؛ غرب ستیزی با رئالیسم جادویی بومی!

این سریال ایدۀ خوبی دارد؛ هدف سازندگان این بوده که داستانی تخیلی را در قالبی تاریخی روایت نمایند؛ داستانی با حال و هوای جادویی و رازآمیز که در بستر فرهنگ ایرانی اتفاق می افتد. اما می گردد گفت که همۀ چیز های خوب سریال در همین ایدۀ خوب خلاصه می گردد. این ایده در مرحلۀ اجرا بسیار ضعیف و بی رمق از کار درآمده و اشکالات پرشمارش آن را به اثری سطح پایین و فاقد کشش تبدیل نموده اند.

دیالوگ های پیش پا افتاده و بی دقت

از دیالوگ ها آغاز کنیم؛ در اولین سکانس از قسمت اول یک نفر دارد با اعضای قبیله اش حرف می زند و سراغ خنجر گمشده اش را می گیرد. یکی از جملات او این است: هر که خنجرم دزدیده همین جاست؛ میان یکی از شما. میان یکی از شما؟! می گردد گفت میان شما یا یکی از شما؛ اما میان یکی از شماست به وضوح اشتباه است. شاید بگویید این یک اشتباه جزئی است، اما به نظرم از همین جا می گردد فهمید که دیالوگ ها چقدر بی دقت نوشته شده اند و هیچ وسواس و ملاحظه ای هم برای بازنگری آن ها وجود نداشته است.

در همین جمله یک نکتۀ دیگر هم هست که در سراسر دیالوگ های سریال می گردد نمونۀ آن را دید و آن حذف نشانۀ مفعولی را است. ظاهرا مهم ترین ترفندی که نویسندگان دیالوگ ها برای کهن جلوه دادن زبان سریال به فکرشان رسیده، این بوده که تا می توانند از را استفاده ننمایند. هر که خنجرم دزدیده، بوی کثافت کفترانت می دهد، حرفت بزن صمصام؛ این ها فقط چند نمونه از جملات پرتعدادی هستند که حرف را در آن ها بدون هیچ توجیه دستورزبانی یا زیبایی شناسانه ای حذف شده است. واقعا معلوم نیست که با وجود استفادۀ فردوسی و سعدی و بیهقی از رای مفعولی، نویسندگان مستوران به چه علتی از کاربرد آن ابا داشته اند. البته در همین مورد هم یکدستی و انسجام وجود ندارد. در موارد اندکی بازیگران از را مفعولی استفاده می نمایند و این نشان می دهد که هیچ قاعده و قانون خاصی بر ساختار دیالوگ ها حاکم نبوده است.

صرف نظر از این جزئیات باید گفت که دیالوگ های سریال در کل به هیچ وجه فاخر از کار درنیامده اند؛ نه از حیث محتوا و نه از حیث صورت ادبی. با اینکه بیشتر زمان سریال در قالب مصاحبه سپری می گردد، اما تقریبا هیچ جملۀ درخشانی که روی مخاطب تاثیری بگذارد یا در فکرش باقی بماند وجود ندارد. از دیالوگ های شکوهمند و درخشان علی حاتمی که بگذریم، فیلم ها و سریال های تاریخی دیگری مثل ابن سینا، سربداران و حتی مختارنامه را می گردد مثال زد که اغلب دیالوگ هایشان قدرتمند و راسخ بوده اند و برخی از آن ها بعد از سال ها در فکر مخاطبان به جای مانده اند. اما اغلب دیالوگ های مستوران پیش پا افتاده و آبکی هستند و برخی وقت ها حتی مضحک به نظر می رسند.

روایت کشدار و بی کشش

از دیالوگ ها که بگذریم، شیوۀ روایت سریال هم چنگی به دل نمی زند و پر است از صحنه های طولانی و حوصله سربر که تاثیر خاصی هم در فرایند داستان ندارند. داستان بسیار کند پیش می رود و سه قسمت اول سریال چیز خاصی که برای تماشا قسمت های بعدی جاذبه ایجاد کند به مخاطب نمی دهند. در تمام قسمت اول معلوم است که قرار است اتفاق بدی در رابطه با لطفعلی بیافتد. در انتها این قسمت او دزدیده می گردد و تمام آنچه که در دو قسمت بعدی می بینیم، شرایط ناراحت نمایندۀ بعد از دزدیده شدن اوست. از این جهت سه قسمت اول فقط فکر مخاطب را آزار داده اند و هیچ نکته ای که تماشا سریال را به تجربه ای مفرح و شاداب تبدیل کند در آن ها وجود نداشته است.

نکتۀ خیلی تعجب آور این بود که حتی در جایی که سریال می توانست یک چرخش مجذوب کننده به وجود بیاورد، کاملا بی روح و قابل پیش بینی عمل کرد و اثر غافلگیرنماینده ای را که می توانست داشته باشد از بین برد. این مورد مربوط به جایی است که شخصیت عمه می خواهد از لوح جادویی استفاده کند. برترین کاری که می شد کرد این بود که ما هم به وسیله همین لوح و همراه با عمه از واقعیت ماجرا مطلع شویم. اما سریال خیلی قبل تر از این به ما فهمانده بود که دنیا در دزتماشا بچه نقش دارد و به همین علت دیگر صحنۀ استفادۀ عمه از لوح جادویی هیچ نکتۀ تازه و خاصی برای ما نداشت.

در واقع اصلا ماجرای لوح جادویی تا اینجا هیچ نقش قابل ملاحظه ای در فرایند داستان نداشته و یک عنصر تقریبا زائد و بی اثر بوده است. لیث قبلا از لوح استفاده نموده، اما ظاهرا تنها تاثیر این استفاده این بوده که او در کل قسمت اول ناراحت و دمغ باشد و منتظر باشد که کی قرار است آن اتفاق شوم رخ بدهد. استفادۀ عمه از لوح هم کاملا بی اثر باقی ماند و فرایند داستان به همان صورتی پیش رفت که بدون وجود لوح هم می توانست پیش برود.

رئالیسم جادویی بومی؟!

همانطور که اشاره شد، طرح اصلی این فیلمنامه متعلق به محمد حنیف است. حنیف در سال 97 کتابی نوشت با عنوان بومی سازی رئالیسم جادویی در ایران. او در این کتاب سعی کرد نظریه های مختلف دربارۀ رئالیسم جادویی را مطرح کند و حضور این سبک را در قصه های قدیمی و معاصر ایرانی مورد آنالیز قرار دهد. در اینجا نمی خواهیم دربارۀ محتوای این کتاب حرف بزنیم، اما اگر نتیجۀ تلاش برای بومی سازی رئالیسم جادویی این سریالی است که داریم می بینیم، باید گفت این تلاش هم به همان نتیجه ای رسیده است که سایر بومی سازی های سال های اخیر در ایران به آن رسیده اند؛ این نتیجه چیزی جز یک تقلید ناموفق و پوچ که فقط ادای ایرانی بودن را در می آورد نیست.

اینکه صرفا عناصری مثل سیمرغ و لوح جادویی را بدون هیچ اثر و جاذبۀ مشخصی به یک ملودرام بی مایه اضافه کنیم رئالیسم جادویی نمی سازد؛ با گفتن یکی بود یکی نبود در ابتدای فیلم هم نمی گردد از آن یک اثر بومی ساخت. اینکه اصلا بومی چه معنایی دارد و چه لزومی دارد که همه چیز را بومی کنیم هم برای خودش حکایتی دارد که شرحش در اینجا نمی گنجد.

مضمون سریال؛ ایران در برابر غرب؟

سریال مستوران محصول سازمان هنری رسانه ای اوج است و از همین جا می گردد حدس زد که قرار است چه نوع مضمونی را ببینیم. غرب ستیزی یکی از مضامین غالب آثار این سازمان است و در مستوران هم اشاره ها و نمادپردازی های نسبتا واضحی وجود دارد که همین مضمون را منتقل می نمایند.

قبیلۀ وحشی ها در این سریال ظاهرا نمادی از غرب (در معنای سیاسی) است و شهر مستوران هم نمادی از ایران. وحشی ها شکل و شمایل و لباس پوشیدنشان متفاوت از مردم شهر مستوران است (شکل و شمایلی که بی شباهت به شخصیت های سریال وایکینگ ها نیست). آن ها مال و ثروت فراوانی دارند و کارشان غارت اموال و امنیت دیگران است؛ البته بین خودشان قوانین سفت و سختی برای جلوگیری از دزدی دارند. آن ها در شهر مستوران حداقل یک نفوذی هم دارند که نامش دنیادخت است (کنایه ای که در این نام وجود دارد کاملا روشن است). این نفوذی همان کسی است که عامل اصلی ربودن کودک نخبه و باهوش اهل مستوران است (کنایه ای به تلاش برای حذف یا جذب نخبه های ایرانی). این دزدی اتفاقی است که به قول راوی سریال، امنیت را در شهر به واژۀ غریبی تبدیل می نماید. در بین وحشی ها یک فالگیر یا جادوگر هم هست که به لطیفه می گوید باید برای پیدا کردن پسرش از شوهرش جدا گردد (احتمالا اشاره به تلاش های فرهنگی برای سست کردن نهاد خانواده در ایران).

در کل، عناصر و اشارات زیادی در سریال وجود دارد که آن را اثری دارای بار سیاسی و ایدئولوژیک جلوه می دهد. البته این به خودی خودش چیز بدی نیست که یک شخص یا گروه بخواهد دیدگاه های سیاسی و فرهنگی اش را در قالب فیلم و سریال به مخاطب ارائه کند؛ کشور های دیگر هم این کار را می نمایند. اما چیزی که سازندگان این سریال و آثار مشابه به درستی متوجه آن نشده اند یا نتوانسته اند از عهدۀ اجرایش برآیند این است: قبل از اینکه بخواهید دیدگاه هایتان را در قالب آثار هنری ارائه کنید، باید آنقدر هنرمند باشید که بتوانید جاذبه و گیرایی کافی در اثرتان ایجاد کنید. مستوران در کل اثری نازل و سطح پایین است که توان رسوخ به قلب و فکر مخاطب را ندارد و بنابراین هیچ محتوایی را هم به درستی و به نحو مطلوب منتقل نخواهد کرد.

منبع: فرارو
انتشار: 31 تیر 1401 بروزرسانی: 31 تیر 1401 گردآورنده: shahreweblog.ir شناسه مطلب: 1969

به "سریال مستوران؛ غرب ستیزی با رئالیسم جادویی بومی!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "سریال مستوران؛ غرب ستیزی با رئالیسم جادویی بومی!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید